ماجراهای ساینا قسمت21

parastu parastu parastu · 1401/06/26 07:27 · خواندن 3 دقیقه

باموژان ازپله هاپایین ما اومدیم مامان دستهای من روتودستش گرفت وگفت چه سرده ,بعددست موژان رولمس کرد وگفت ازتوهم سرده.  هنوز ترس دروجودم بود ,

پسر آقای ارمایل من رومسخره کرد ازاینکه من چشمهام روبسته بودم,گفت توکه تاآخرچشمهات بسته بود چیزی ندیدی.

همه داشتیم ازپارک خارج می شدیم, من وموژان از احساسمون روی ترن هوایی می گفتیم ,من گفتم همینکه از روی صندلیبلند شدم ترسم برداشت ,اوهم همین روگفت 

ولی گفت چشمهام روباز نگه داشتم تابتونم خطری شد خودم رونگه دارم.

**********************

فهمیدم موژان به اندازه من نترسیده,بابام گفت :دخترماروباش که بااین دل گنجشکیش میخواد دکتربشه.

 ومیدان تلوزیون بزرگی روشن بود وجمعیتی به تماشا درفلکه اجتماع کرده بودن, بابا وپدرموژان خواستن اخبار20:30 رو ببینن ,ماشین روپارک کردیم ,وهمه رفتیم فلکه 

جز مامان وخانم آقای ارمایل و مامان موژان,اینها خواستن شام املت تهیه کننن وباهم خلوتی داشته باشن.

اخبار درگذشت زنی مسن وچاق ,چشم آبی  رارسانه کرد به نام الیزابت دوم ,ملکه انگلستان.زنی که فقط به فکرحفظ قدرت بود .انهدام هواپیمای مسافربری  وحمایت ازآمریکا درجنک افغانستان جدایی بحرین ازایران باحمایت انگلیس از آل خلیفه درسال  1971

اینها گوشه ای ازاعمال ننگین ملکه انگلستان بود که  دراخبارگفته شد.کجای دین مسیح این اعمال رامی پسندد,یکهو ذهنم به صدام حسن گذر کرد.

شاه خودمون مگر به زیارت امام رضا نمیرفت.

مگه من درخونه فرهاد آقا,پسرعموی بابا آزار ندیدم.هرکی به اندازه قدرت واختیاراتش اگه به حق وانصاف توجه نکنه درحدود قدرتی اش یکی مثل الیزابت دوم می تواند باشد,خدااول ظرفیت بدهد بعد شکوه قدرت یاثروت.چون اگه  صلاحیت پادشاهی ازعموی الیزابت گرفته نمیشد پدرش به قدرت نمیرسید که روزی او ملکه شود,مشابه

اورضاخان, یادر اسطبل اسبان درنوزادی می مرد تاباچنان ننگی وگناه ازدنیانمیرفت.

روز بعد به ناهارخوران گرگان رفتیم مکانی زیباست. درمسیر ناهارخوران ازجنگل النگدره گذرکردیم  رودخانه ای خروشان به نام قلاشی  ازجنوب تاشمال این جنگل رامی پیماید تاهوارامعتدل کند.            زن ومرد جوانی از دم رستورانش خارج شده وفیلمبرداری میکردن , موژان بهم گفت :مثلا اون توناهارشون روخوردن وفیلم روبرای پز دروغی می برن واسه فامیلاشون, حیوونی ها رو سیر بدن,خندم گرفت وهمینطورهم نشون می داد.

 

بعدازظهر به سمت سرای باقریها ,که ازبزرگترین خانه های تاریخی گرگان  واقع درخیابان امام خمینی است.روز بعد به سمت دریاحرکت 

کردیم,گلفشان نفتلیجه یکی ازمکانهای عجیب شمال ,درکرانه های شرقی دریای خزر است که به دلیل ید فراوانش به رنگ صورتی دراومده,این رواهالی اونجا میگفتن.