ماجراهای ساینا قسمت22

parastu parastu parastu · 1401/06/28 14:36 · خواندن 3 دقیقه

بلاخره به دریارسیدیم, ساحل پرازاخانواده هایی بود که یامسافربودن ویااهالی شهرهای شمالی, دریابرای شمالی هاهم دوستداشتنی بود.امابرای من  وپودینه وپونه  که

اولین باری بود که دریارومیدیدیم  یک جذابیت شدیدی داشت,دیدن اونهمه آب ,بچه ها آزادن هرچه بخوان تواین کم آبی آب بازی کنن.

توراه رسیدن به دریا روسری های شرشره داروپیرهن های زنانه سنتی شمال زیادبه چشم میخورد.

همه ازقایق سواری  استقبال کردن اما من که تجربه ترن هوایی آزارم داد سوارنشدم. فردا راهی  برگشتن شدیم.

توجاده ماشینی دست بلند کرد و یک چارلیتری دستش بود ولی ماشینی واسش نگه نداشت, ماشین ماترمزی کرد و آقای ارمایل وپسرش  وبابای موژان پیاده شدن

یک خانم ودوبچه همراه اون مردکمک خواست بود مامان ومامان موژان و خانم آقای ارمایل هم پیاده شدن وبه سمت اون ماشین رفتن  من هم نتونستم وایستم وبا

موژان پیاده شدیم .پونه وپودینه  وبابا توماشین موندن.مامان وباقی خانمها گرم صحبت کردن باخانم آقایی که کمک خواست شده بودن,   بابای موژان

چارلیتری روگرفت ورفت سمت وانتش تابنزین کنه وبرگشت  به اون آقا داد وباهم صحبت میکردن یکهو  پسر آقا ارمایل داد زد,اا ماشین رفت !!!!!!!!!!!!!!

ماشین دزدیده شد.مامان ازحال رفت,آخه پونه وپودینه توماشین بودن.

اون مردی که کمک خواسته بود گفت سوارشین بریم دنبالش,سوارشدیم,بابای موژان  گفت :آقاشماخودت مسافری اون دزدحتما ازاین منطقه هست ,ماروبرسون 

نیروانتظامی.

پلیس فرمی داد تا اطلاعات ماشین وعکسی ازبابا وبچه ها روبدیم. مامان عکسی نداشت اما مشخصات رواونجا به مردی داد تا عکسی باکامپیوتر شبیه سازی بشه.

نیم ساعتی پیش پلیس معطل بودیم زنی خورد و بابابه گوشیم زنگ زد وآدرس روداد ورفتیم دنبالشون. خداروشکر سالم بودن.  بااتوبوس برگشتیم.

بابای موژان خیلی نارحت بود ,اگه ماشین پیدانشه, 

*******************

سفرخوبی بود اما باخسارت همراه شد.خانم ارمایل گفت واسه سالم برگشتنمون باید آش نظری بدم  و ازمامان موژان خواست چندروزی مهمون ایلمون باشن

تاکمک کنم .