فوژان قسمت 6
مورد بعدی رو ننم زنگ زد, قرار بعدازظهر گذاشت.رسیدم خدمتشون
باقی برم ادامه,ورمگم
اولا که بالهجه بخونن,هو,بالهجه زیبای مو,دوما ,مگه قسمت قبل ماجرا خواستگاری برارم نخوندن,یا که اوقزر بی مزه بوده یک کامنتی, خاب مویم پررویم بازم پست از
ماجرای خواستگاریش مگذرم .
ننم بر مورد بعدی زنگ زد. قرار, بریه عصر گذاشت.مویم باهش رفتم. زنگ در زدم ,خانم جوانی دربازکرد.
محترمانه احوالی پرسی کردم,باهش وارد پذیرایی شدم,روی مبل نشستم.ننم گفت:شما مادر عروس خامن.
خانم جوان چشماش رو مزنه به بیرون ومگه: من خواهرشونم.
کمی میگذره ننه عروس وارد مشه.ننم ازشغل آقاشان می پرسه و...
دخترخانم یاهمو ,عروس خانم وارد مشه, اونم رومبل روبروما مشنه,
یکهو یواشکی که ننه نفهمد یک لو کجی تحویلم داد.باخودم ورگفتم ,ایکه نمشنسمش که ازبچه محله خودما بشه.قیافش برم آشناشم.ا نیه که مدرسه دعوا باش کرده باشم.
اوخت برچی به مو لوکجی کرد.هموجور با خدم فکر مکردم یکهوگفتم,
مونمشنسمت,ن ولا, نمشنسم.
ننم رو مکنه مگه هو کسی که سوال نکرد ازت, ببخشن خانم.یک ربع بعد خداحافظی کردم آمدم بیرون.
ننه گفت: اوکی که ورگفت مشنست, ورگفتی نشنستی, ایکی که چیزی ورنگفت.
موژان: ننه ایکی که لوکجی کرد. دگه نمیام , خواسگاریا رو خودت برو.