ماجراهای سایناقسمت29
ساینا:پودینه,ازمدرسه چه خبر.
پودینه:سلامتی شما قراره مسابقه ریاضی ,جایزه سفربه مشهد.
ساینا:خوبه,کی برگزارمیشه؟.
پودینه:حالاماامتحانای خودمون روحال کنیم بخونیم,مسابقه پیش کش خرخوناش.
ساینا:اول بشی جایزه پیش من موبایل داری.
پودینه:نمیشد چیز دیگه جایزش میبود مثلا یک سینما,پولات لازمت میشه.
ساینا:اگه شرکت کنی قبول میشی,ریاضیت هم قوی میشه.
ساینا:امتحانش کی هست؟.
پودینه:10روز بیشترمهلت نیست.
ساینا:خوبه ,هرشب از8تا10درخدمتم.
پودینه:خدای من,معلم بازیش گل گرفت,جوگیرترازمنی.
*****************
روز نتیجه مسابقه پودینه,من کلاس داشتم,اوبه دانشگاه اومده بودوکنارراه پله های ایستاده بودکه اتفاقی وازشانس خوب من ,اوتانارومیبینه.
پودینه:این اوتانانبودوگرنه باتعجب سلامی میکرد,اوه ,ساینانیست بگمش باورش نمیشه این همه شباهت رو,خدای من,برم یکباردیگه ببینمش.
*************
پودینه دنبال اوتانا میره ,ومیگه,آقا کلاسهای آزمایشگاه کدوم طرفه,اوتانا سرش روبرمیگرده وجواب میده,پودینه ازتعجب دیگه چیزی نمیگه وازدانشگاه خارج
میشه وبه سمت خوابگاه میره.
پودینه:این که خودش بودولی من رونمیدید.چراکوره,این دخترچندساله اینجاست ونفهمیده,ازبس مثل چیز سرش روکتابه میخوادمن رومثل خودخرخونش
گاگول کنه,وای این هیجان من رومیکشه ,کی میرسه خوابگاه.