ساینا قسمت7

parastu parastu parastu · 1401/05/10 12:14 · خواندن 3 دقیقه

 دوان ,دوان به خونه می اومدم,  مشا یعه درروباز گذاشته بود ,سریع به اتاقم رفتم. مشایعه قلیون بعدصبحانه روبرای خانم چاق کرده بود. مشایعه درمود عدم حضورم 

خانوم رویکجوری پیچونده بود. اولش فکر میکردم امتحان روخراب دادم,چون همش همون چندسوالی روکه حل نکرده بودم ذهنم رومشغول میکرد ولی از شبش 

احساس خوبی نسبت به نتیجه داشتم.

روزها میگذشت ومن خوشحال بودم.نامه ای به مامان نوشتم چون انرژی داشتم محتواش شادبود.

یک ماه گذشت به روز نتایج نزدیک شدیم. من روز دقیق نتایج رونمی دونستم. یکی در خونه روبه صدادرآورد رفتم درروباز کردم موژان بود نفس نفس می زد

معلوم بودتمام راه رو دویده حس کرردم برای خبر نتیجه امتحان من رو خواسته ببینه .       

موژان:قققبول شدی.

ساینا:آه,

بایک دستم درروگرفته بودم,ولی شل و ول شده بودم ,بادست دیگم آروم چنگ زدم توموهام ,گفتم خدای من شکرت ,تموم شد.

موژان روبوسیدم. دویدم ازانبار,ببخشید اتاق خوشگلو وخودکارو برداشتم. کاغذ درخواستی ثبت نام که همراه برگه قبولی بود روپرش کردم دادم به موژان تابه

اداره آموزش وپرورش ببره.

 

 

 

                                                                                        

موژان هم قبول شده بود .شب توخواب مامانم رودیدم. داشتیم دونفری توصحرا می دویدیم ومی خندیدیم.

روز بعد که به خانم دادم  بهم گفت عموگفت:ساینا میخوای تابستون روبروپیش خانوادت سری بزن.منم وسایلهای مهم خودم  روجمع کردم فقط  کاپم مونده بود .

دست موژان.گرببندد دری زحمت گشاید دردیگری.راننده خدابیامرز هرمز آقا قرارشد من روببره .سوارماشین که شدم نامه ای که برای 

موژان نوشته بودم دادم به دست راننده تاپست کنه.تونامه نوشته بودم میرم ایل و تاشروع مدرسه هابرنمی گردم ودیگه باخونه زن عمو (خانم )خداحافظی کردم.فقط دلم برای مشایعه تنگ میشه.